معنی حشره ای موذی

حل جدول

حشره ای موذی

کک


حشره موذی

سوسک، مگس، پشه

پشه


موذی

نیرنگباز، بدجنس و زیانکار

بد جنس، بد ذات، بد طینت، نیرنگ باز، زیان کار

بدجنس، بدذات، بدطینت

فارسی به عربی

موذی

سام، قوس، ماکر، موذی


حشره

حشره

عربی به فارسی

موذی

بدخیم , بدنهاد , بدخواهی کردن , بدنام کردن , بدسگال , موذی , شیطان , بدجنس

لغت نامه دهخدا

موذی

موذی. (از ع، ص) مؤذی. زیان رساننده و آزاررسان و رنج آور و اذیت رسان و مضر و مفسد. (ناظم الاطباء). رنجاننده. (آنندراج). اذیت کننده.رنج رسان. آزارنده. رنجاننده. موذیه. اذیت کیش. آن که آزردن مردم پیشه دارد. (از یادداشت مؤلف): آب و آتش و دد و سباع و دیگر مؤذیان را در آن اثری ممکن نگردد. (کلیله و دمنه). موش... چون موذی باشد آن را از خانه بیرون می فرستند. (کلیله و دمنه).
سخن آخر به دهن می گذرد موذی را
سخنش تلخ نخواهی دهنش شیرین کن.
سعدی.
اقتلوا الموذی قبل أن یوذی. (یادداشت مؤلف). || حیله گر و بدجنس. (از فرهنگ لغات عامیانه). || زیانکار. (یادداشت مؤلف). || مهلک. زهردار. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

موذی

اذیت کننده، آزار رساننده، در فارسی، بداندیش، حیله گر. [خوانش: [ع.] (اِفا.)]


حشره

(حَ شَ رَ یا رِ) [ع. حشره] (اِ.) یک فرد از رده حشرات.

فرهنگ فارسی آزاد

موذی

مَوذِی، (اسم فاعل اَذی، یُوذِی، اِیذاء) اذیت کننده، آزار رساننده، ایضاً در فارسی حیله گر،

فارسی به آلمانی

موذی

Bogen (m), Wölbung (f)

فرهنگ عمید

موذی

اذیت‌کننده، آزار‌رساننده،

معادل ابجد

حشره ای موذی

1280

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری